انگار بمب تو من منفجر شده و من ترکیدم


یا یکی با چوب بیس بال زده دل منو خورد کرده!


دو روزه اشکم بند نمیاد


خدایا باز آرامشم و از دست دادم باز دلم شکسته 


بهم آرامش بده 


همیشه تو تنها در کنارم بودی و آ رامشم دادی 


عادت ؛


بدترین نوعِ فراموشی ست !


ببخش که نبودم


و تو عادت کردی به نبودنم 


خودمانی بگو !


اینجا که کسی غریبه نیست


عادت کردی .. فراموشم کردی


گفتم ات که !


عادت ؛


بدترین نوعِ فراموشی ست ...


انگشتت را


هر جای نقشه خواستی بگذار


فرقی نمیکند 


تنهایی من


عمیق‌ترین جای جهان است


و انگشتان تو هیچ‌وقت


به عمق فاجعه پی نخواهد برد!!!


دلم نمی‌خواهد بداند بد جور خسته ام

دلم نمی‌خواهد بداند سخت دلتنگم

که باز در خانه مشکل دارم

که دوباره بحث کرده ام

دلم می‌خواهد در آغوشش از عشق بگویم

از دوست داشتن

از دوست بودن

از لحظه‌های خوب

از با هم بودن 

از انتظار

و قرار

قرار روز‌هایِ آینده

به هم که میرسیم جز آغوش حوصله چیزِ دیگری ندارد

خسته است

و دلتنگ

در خانه بحث کرده

مشکل دارد

از عشق نمیگوید

از دوست داشتن

از دوست بودن

از روز‌های خوب

از قرارِ فردا هم نمی‌‌گوید

من می‌مانم

و یک آغوش که حالا بویِ او را میدهد

و انتظار

انتظار

انتظار

و اینکه چقدر از او

چقدر از خودم

چقدر از تمامِ این روز‌ها خسته ام....

* استقامتِ بی صدا *

چند وقتی است

که نیستم!

و برگِ اقبالم

میانِ غبارِ خاک آلوده ی شهر

بی شرمانه گم شده است


و تو نیز

دیر وقتی است

بر درِ احساسم

ضرب نمی گیری


و من نیز

در بی سایه ی وهم

به گمان نشسته ام

...

در بی نگاهِ تو

سخت است

استقامتِ بی صدای آرزو!